سلام و درود و خدا قوت به استاد ضیاء عزیز و دیگر همراهان در مجموعه آموزشی استاد ضیاء. خدا رو سپاسگزارم که من رو به این مسیر زیبا هدایت کرد که با بدست آوردن آگاهی های بسیار، توانایی خلق زندگی بهتر و زیباتری را برای خودم داشته باشم و تشکر فراوان از استاد ضیاء که آگاهی ها و تجربیات ارزشمند و وقت گرانبهاشون رو در اختیار ما قرار دادند. من اگر بخوام از تغییراتم در طول این دوره بگم، شاید ساعت ها باید حرف بزنم ولی اگر بخوام در یک جمله کوتاه بگم، می تونم بگم:” تمام آگاهی هایی که در تمام عمرم بدست آوردم یک طرف، و این یک سال در این دوره هم یک طرف” شاید باور کردن این جمله برای برای کسانی که در این دوره نبودند، کمی سخت باشه ولی باور کنید عین حقیقت رو گفتم. باور کنید این قدر از خودِ یک سال قبلم، فاصله گرفتم و این قدر متفاوت شدم که گاهی خودم هم باورم نمی شه که چطور در کمتر از یک سال، این همه تغییر کردم و این قدر آگاهی بدست آوردم! من که یک آدم عصبی، زودرنج، وسواسی، بیمار و دور از خدای واقعی بودم، چطور فقط با گذراندن یک دوره کمتر از یک سال، به آدمی آرام، دارای پذیرش بسیار، رها، سالم، ثروتمند، دارای عشق فراوان به خدا و همه کائنات، خداشناس، آگاه به قوانین کیهانی و از همه مهمتر تسلیم امر خدا، تبدیل شدم. یادم هست که قبلا با هر مساله کوچکی که در زندگیم پیش میومد، چقدر ذهنم درگیر می شد و چقدر برای پیدا کردن راه حل منطقی برای چالش های زندگی، دست و پا می زدم و روزبروز هم در مشکلاتم بیشتر غرق می شدم. ولی الان برای هر چالشی، اول اینکه آرامشم رو حفظ می کنم ، چون می دونم که می تونم با افکارم، این چالش رو به یک موهبت تبدیل کنم، می دونم که اون چالش اومده که من رو رشد بده، من رو متعالی تر کنه. پس با آغوش باز اون چالش رو می پذیرم، تلاشم رو می کنم و نتیجه رو می سپارم و با تسلیم شدن، راه حل الهی رو از طریق قلبم دریافت می کنم و اون رو در زندگیم جاری می کنم تا چالش هایم را بشوید و با خود ببرد. و از همه این اتفاقات ، آگاهانه لذت می برم. من یاد گرفتم که وقتی درخواستی از کائنات دارم، باید صبوری کنم تا خواسته ام شکل گیرد و می دانم که باید هم فرکانس با خواسته ام شوم ، می دانم که باید مسیر تکامل رو طی کنم ، می دانم که باید تلاشم رو بکنم و نتیجه رو بسپارم تا در بهترین زمان ممکن، به بهترین شکل ممکن و طبق چیدمان بی نقص الهی وارد زندگیم شود و دیگر آن آدم عجول و بی ایمان قدیمی نیستم و دیگر انسانی نیستم که خدا رو در دور دستها ببینم و از عذاب و قهر او بترسم، بلکه عاشق خدا هستم و او را لحظه به لحظه در وجودم احساس می کنم و سعی می کنم با عشق ورزیدن به کائنات و مهربان بودن، هر چه بیشتر با خدا شبیه شوم. و در پایان دوست دارم دوباره این جمله ام را تکرار کنم که ” تمام آگاهی هایی که در تمام عمرم بدست آوردم یک طرف، و این یک سال هم در این دوره یک طرف”.

با درود فراوان بر آفریننده عشق ❤️❤️❤️ برای رسیدن به زندگی واقعی باید از خودِ واقعی مان بیرون بیاییم همان خودی که فقط از مقداری گوشت و استخوان تشکیل شده است و موفقیت ها و کارها و مدارک مان فقط شده اند خط اِشلِ خطیه ما، و بدون آنها سر تا پا یاس و ناامیدی و ترس، سَر تا سر وجودمان را پُر خواهد کرد . به قول مولوی شاعر بزرگ میگوید .ًًشما با استعدادهای نهفته متولد شدید 🌺 شما با توکل و خوبی های فراوان متولد شدید ،🌺شما با آرمان ها و آرزوهای بسیار متولد شدید ،🌺شما با عظمت و شکوه متولد شدید ،🌺شما با پر پرواز متولد شدید 🌺هدف از آفرینش شما خزیدن نیست ، پس روی زمین نخزید 🌺شما پر پرواز دارید 🌺 استفاده کردن از آن ها را یاد بگیرید و بپرید. 🌺. ما بیشتر با جسم و ذهن مان شناخته میشویم و اینها برچسب هایی است که به صورت زنجیر دور خود آویزان کرده ایم . استاد جمله ای که بیان کردید "از هیچ همه چیز میتوانید بسازید" بسیار زیبا بود. همان طور که خلقت ما در قرآن هم آمده است از هیچ و از نطفه ای بی ارزش به وجد امده است قابل تامل است. آن کُل مطلقی که انسان را، که اشرف مخلوقات خلق کرده است، آن روح بزرگ و نامحدود و بی پایان و فنا ناپذیر را در جسمی فنا پذیر قرار داده است و به نوعی جسم ما همانند یک کالبدی است که روح درون آن در تسخیر و زندانی است . به عبارتی مانند غول چراغ جادو که غول به آن بزرگی در درون چراغی پنهان بود و با یک نوازش و فرستادن نیروی عشق غول از درون چراغ جادو بیرون می آید. روح ما هم در درون جسم ما اسیر است و با فرستادن عشق و مهربانی و زیبایی و خوبیهاست که میتوانیم آن را آزاد کنیم . ما به عنوان یک انسان از زمانی که به دنیا آمده ایم سالم ، شادات ، در رفاه کامل ، هر زمان گرسنه بودیم شیر میخوردیم و هر زمان خوابمان می امد می‌خوابیدم . به نوعی در رفاه کامل و در راحت ترین حالت ممکن ، و مورد توجه همه بودیم و همه احترام ویژه برای ما میگذاشتند . نور چشمی همه بودیم . خوب حالا سوالی که پیش می اید این است . این انسانی که بالغ شده چرا از آن زندگی لاچکری دوران نوزادی اش این همه فاصله گرفته است .،? فقط به دلیل نفوذ باورها و میثاقهایی است که در روند بزرگ شدندش از جامعه و محیط اطرافش گرفته است . پس رسیدن به آن زندگی لاچکری و راحت و مفرح سخت نیست . اتفاقا خیلی هم آسان است فقط باید آنقدر پالایش و پاکسازی کنیم خودمان را از باورهای غلطی که در وجود ما نهادینه شده است ، و همواره مثل دوران نوزادیمان پاک و سفید و بدون باور شویم ، و فقط درونمان سرشار از سفیدی و پاکی و روشنایی و مهربانی و عشق و زیبایی و شادی باشد . وقتی در بزرگسالی به این درجه از نوزادی برسیم تمام خواسته های ما در راحت ترین حالت ممکن اتفاق می افتند

سلام استاد. دارم فایل رو گوش میدم. واقعا اگر از ته دل دنبال آگاهی باشیم جهان هستی راه اون رو سر راه ما قرار میده. پارسال وقتی که دچار بزرگترین تضاد زندگیم (یعنی بیماری) شدم و به سمت سایت شما راهنمایی شدم، راه رسیدن رو گوش دادم، تا فایل ۱۹ چندین مرتبه هم گوش دادم و خیلی دگرگون شدم و تضادم کامل حل شد، همه چیز اوکی شد و به مرحله ای رسیدم که مغرور شدم و گفتم من خیلی آگاهی دارم و بلدم چکار کنم و انگاری توهم داشتم و این باعث شد مدتی درجا بزنم و بعد خیلی کنجکاو شدم دنبال سایت ها و پیج های مختلف راه افتادم و از راه اصلی منحرف شدم و سر در گم شده بودم. از اون طرف هم به خدا میگفتم که خودت کمک کن آگاه بشم و آگاهیم بیشتر بشه، تا اینکه دوباره درگیر اون تضاد شدم و دوباره سلامتیم رو از دست دادم و بعد از چند مدت کوتاه باز بهتون پیام دادم و حرفاتون تلنگری بود که وارد سایت شدم و تمامی سوال هام رو جواب گرفتم و همون موقع بود که همه پیج ها و سایت ها رو پاک کردم و فقط و فقط اینجا هستم. الان که دارم فایل گوش میدم میدونم که همه چیز درست سر جای خودش قرار داره و اون دو مرحله بیماری فقط و فقط هدایتگر من بودن و اگر اونا نبودن من اینجا نبودم و بخاطر همین هیچ چیز استرس به من نمیده و از هیچ‌چیز ناراحت نمیشم چون می دونم درسی برای من داره و باعث ارتقا من هست و هر روز که چشم باز میکنم از خداوند هدایت میخوام و بس. چون این دنیا مدرسه هست و ما دانش آموزانی هستیم که در کنار کارهای جانبی که تو مدرسه انجام میدیم زنگ تفریح و بازی باید به علم مون اضافه بشه و باید پله پله بالا بریم. پیش به سوی آگاهی

سلام و هزاران درود بر استاد عزیزتر از جانم. استاد فایل های راز قوانین زندگی چقدر دلنشینه. استاد هنوز سه تا فایل هر کدوم رو یک بار گوش کردم ولی آنقدر ذهنم باز شده هر کس منو می بینه میگه چی شده آنقدر چهره ات از حالت افسردگی در آمده، چقدر حالت خوبه، چقدر خودم خوشحالم استاد، چقدر زندگی برام قشنگ شده، وای استاد من در مسیری قرار گرفتم اگر بال داشتم پرواز میکردم. آنقدر احساس سبک بالی میکنم، هر چی طلب میکنم تو دفتر می نویسم آنقدر خیالم راحته که خودش جور میشه. استاد من تو دفتر نوشتم که باید امسال به چی برسم، نوشتم مشکلاتی که داشتم، از اخلاق و … باید عوض شم، باید آخر سال بشم ناهیدی که دوست دارم باشم . استاد الان دارم تایپ میکنم دستام میلرزه، اشکام میاد، اشک شوق میریزم. من عاشق شدم، عاشق خدایی که تا الان انگار نبود، نمی‌شناختمش. من گم شده بودم الان خدای واقعی رو پیدا کردم. خدایا عاشقتم . استاد تو همون فرشته ای که خداوند برای نجات من فرستاده