خبرهای منفی شما را می کشد
آیا تا به حال فکر کردین چه چیزهایی میتواند آرام و آهسته از درون شما را بکشند؟ یکی از خطرناک ترین مواردی که می تواند باعث متلاشی شدن زندگی افراد شود و شاید کمتر کسی هم متوجه آن است دنبال کردن خبرهای منفی است. شاید باورتان نشود که عادتِ به دنبال کردن خبرهای منفی شما را می کشد . با ما همراه باشید تا به شما بگویم که چطور این اتفاق رخ می دهد:
جمله سلام، خوبی؟چه خبر؟ دیگه برای همه تون آشناست و کسی نیست که بگه من تابحال اونرو نشنیده ام یا نگفته ام! عبارتی که معمولا بعد از برخورد به یک دوست و ادامه صحبت با وی بصورت متوالی و تکراری از آن خیلی زیاد استفاده می شود، مخصوصا زمان هایی که چیزی برای گفتن پیدا نمی کنیم و به دنبال پیدا کردن مووعی برای صحبت کردن هستیم.
حتی در بسیاری از سریال ها، فیلم های سینمایی، برنامه های تلویزیونی، مجری ها و همه و همه از این عبارت زیاد استفاده می شود. در ارتباط گرفتن با هر کسی یا دیدن یک دوست بعد از چند روز و … بیشترین جمله ای است که از سرِ عادت بصورت ناخودآگاه بر زبان ما جاری می شود.
موضوع اینجاست که همین جمله کوتاه، فراگیر و همه گیر، روزانه چندین بار با روبرو شدن با افراد مختلفی که در مسیر ما قرار می گیرند، مسیر افکار ما را بسمت آنچه دیگران بعنوان خبر دارند، اعتقاد دارند، باور دارند، می پسندند، نمی پسندند، ازش خوش شون میاد، ازش بدشون میاد، شاکی هستند، گلایه دارند، درد دارند، نگرانند، بدهکارند و هزاران خبر منفی و ناراحت کننده دیگر سوق میدهد!
همین یه جمله کوتاهی که ما اصلا هیچ توجه یا آگاهی به تاثیرش در زندگی مان نداریم! پاسخ های رنگارنگی از خبرهای منفی که از گفتن یا پرسیدن همین یک جمله روزانه دریافت می کنیم آنقدر زیاد و متنوع هست که خلاصه چه بخواهیم و چه نخواهیم بخشی از ذهن ما را درگیر یکی از مهمترین یا نگران کننده ترین آن می کند، بدون آنکه خود متوجه آن شویم.
مثلا وقتی به دوستی می رسیم و بصورت عادت از او می پرسیم خوبی؟ چه خبر؟ او در بیشتر مواقع به ما این پاسخ ها را می دهد: هیچی چه خبر، خبر گرانی، خبر بی پولی، دیگه تو این مملکت نمیشه زندگی کرد، گوشت شده … تومان، لاستیک ماشین شده … تومان، یک شیر خشک گرفتم برا بچم … تومان، مادرم مریض شده بردم بیمارستان نسخش شده … تومان، تازه داروهاشم گیر نمیاد و مسخره بازیست، قبض آب اومده … تومان، رفتم بچه مو ثبت نام کنم مهد کودک گفتن … تومان باید بدی، اجاره خونه ام رو صاحب خونه افزایش داده و …
یعنی اگر زمان داشته باشید که گوش کنید این لیستِ خبرهای نگران کننده دوست عزیزتان تا بی نهایت ادامه دارد و شما هم لابد نمی توانید ساکت بشینید و چیزی نگید، یا باید همکاری کنید و تعدادی از مشکلات و نگرانی های تان را بر این لیست اضافه کنید یا باید چندتا فهش و بد و بیرا به مسئولین بدید که خیال دوستتان راحت شود و شاید دست از سرتان بردارد. این سناریویی است که هر روز معمولا در زندگی بیشتر افراد تکرار می شود.
از کجا ضربه می خوریم؟
حال با شنیدن یا گوش کردن یا صحبت کردن در مورد خبرهای منفی و نگران کننده چرا و چگونه و از کجا ضربه می خوریم؟
بصورت نامحسوس چه بخواهیم و چه نخواهیم شنیدن این پاسخ ها در حال تاثیرگذاری بر روی مغز، ذهن و باور های ماست. به این شکل که: بعضی ها وقتی بهشان می گویی چه خبر، از چیزی سخن می گویند که باعث رعب و وحشت در درون ما می شود و نه اینکه در آن لحظه حال ما را پریشان می کنند، بلکه ممکن است بذری از جنس ترس در وجود ما بکارند که تا ابد تاثیرش در زندگی ما بماند.
بعضی ها با پرسیدن همین یه جمله ی (چه خبر) ممکن است خبری به ما بدهند که باعث:
- احساس گناه
- احساس ترس
- احساس نگرانی
- احساس دلسوزی
- احساس خشم و نفرت
- احساس عجله
- احساس کمبود
- احساس بی ارزشی
- احساس نالایقی
- احساس بی آبرویی
- احساس شرمندگی
- احساس ظلم
- احساس قربانی شدن
- احساس حقیر بودن
- احساس خجالت
و هزاران احساس دیگر در ما شوند که هر کدام آن می تواند بخشی از زندگی ما یا روح و روان ما را تحت تاثیر خودش قرار دهد. آگاهی از عواقب پاسخ های شنیده شده ای که از همین یه جمله تابحال دریافت کرده ایم می تواند ما را به این نتیجه برساند که شاید مسیر زندگی ما را گفتن همین یه عبارت ساده، کم اهمیت و روتینگ روزانه تغییر داده است.
قانون افکار
اگر کمی از قانون افکار یا توجه یا قوانین خلق زندگی آگاه باشیم و بدانیم که آنچه ما در زندگی داریم و نداریم حاصل افکار و توجه هات مان هست، به احتمال زیاد این اجازه را به دیگران نمی دهیم که افکار و توجه ما را بر روی مشکلاتِ خودشان یا جامعه یا به هر کجا که دلشان خواست ببرند یا درگیر کنند.
وقتی آگاهی داشته باشیم، که شنیدن هر خبری جدید یعنی کاشتن بذری جدید در وجود من، که روزی به ثمر خواهد نشست، و محصولی از همان جنس را به من خواهد داد، قطعا دیگر پیگیر خبرها و خبر دار شدن ها نیستیم.
شما در نظر بگیرید در جایی یا در زندگی ای هستید که شدیدا مشغول لذت بردن هستید، تا زمانی که شما از دنیای اطرافتان که آنهم حاصل افکار و باورهای انسان های دیگر هست، بی خبر باشید مطمئنا به آن لذت ادامه خواهید داد.خبرهای منفی
اما به محض شنیدن یک خبر ناراحت کننده، مایوس کننده یا ناامید کننده، احساس شما به شکلی تحت تاثیر قرار می گیرد و شما را از ادامه آن لذت باز میدارد حتی اگر آن خبر کمترین ارتباطی با شما و زندگی شما نداشته باشد. با این تفسیر آیا بهتر آن نیست که ما عمدا راهی را پیدا کنیم و شرایطی را بسازیم که از شنیدن هر خبری توسط هر کسی در امان باشیم؟
اگر کسی عاشق کسی باشد، او را تا حد پرستش دوست داشته باشد، به او اعتماد داشته باشد و از با او بودن لذت ببرد آیا بهتر نیست که تا همیشه در همین لذت باقی بماند، تا اینکه بیاید و در گوشی تلفن او، در فال گوش ایستادن و گوش کردن به حرف های او، با کنجکاو شدن و تجسس در مورد گذشته او بخواهد چیزی را بشنود که حالش را بد می کند، او را سمی کند و لذت را از او می گیرد؟
پیشنهاد ما گوش کردن به فایل: توجه به ناخواسته ها و عدم سلامتی در جامعه
تیشه به ریشه زدن
ما انسان ها در اثر ناآگاهی در خیلی از موارد تیشه به ریشه خودمان می زنیم. انگاری که خوشی آزارمان می دهد، به عمد دنبال چیزی می گردیم که حالمان را بد کند، دنبال چیزی می گردیم که زخمی مان کند، یا زخم مان را دستکاری و عمیق تر کند. حال مان را بد کند، نگران مان کند.
انگاری وقتی زخم مان دردش بیشتر می شود خوشحال تر و راضی تر می شویم، انگاری وقتی کسی ساعت ها از دردی صحبت می کند و ما هم گوش می کنیم یا ما از دردی صحبت می کنیم و دیگری گوش می کند از خودمان خیلی راضی تریم، به این دلیل که می توانیم به دیگران بگوییم من هم ناراحتم، من هم درد دارم، من هم بدهکارم، من هم بدبختم، حتی سعی می کنیم با حرف های مان وانمود کنیم یا به طرف بفهمانیم که من از تو یک درجه هم شده بدبخت ترم!
شاید بخاطر توجهی که بعد از این احساس بدبختی به خودمان جلب می کنیم لذت می بریم. احساس قربانی بودن می کنیم تا دیگران ما را مورد توجه خودشان قرار دهند. در واقع ما مرتبا مشغول نوشیدن پیمونه های رهر و سمی هستیم، که اثری بلند مدت دارند، ما زهر را می نوشیم، چه بسا که انتظار آن داریم که دیگران از پای در بیایند. غافل از اینکه، آنچه و آنکه در حال نابود شدن هست خودِ من و زندگیِ من است.
در کلام آخر پاسخ این سوال را برای خودتان پیدا کنید:
آیا اگر به شما بگویند گفتن یا شنیدن هر خبر منفی بخشی از سلامتی جسمی و روحی شما را بصورت نامحسوس از شما می گیرد و در ادامه روزی تبدیل به یک بیماری خطرناک یا لاعلاج می شود، آیا باز هم حاضرید به این روند ادامه دهید، اگر نه چه کاری می توانی برای نشنیدنش انجام دهی؟
برای این آیتم یک نظر بنویسید
برای ثبت دیدگاه، باید وارد شده باشید.