آیا احتمال دارد زندگی یک خواب طولانی باشد؟
شاید برای شما هم پیش آمده باشد که در دل خواب تان گاهی فکر کردید که بیدارید یا کاملا هوشیارید ولی در صورتی که فردای آن روز متوجه شدید که اینطور نبوده است.
بارها برای مان پیش آمده است که در خواب لذت بخش قرار داشتیم و خوابای رنگارنگ و زیبا می دیدیم، حتی گاهی اوقات در خواب چیزی بهمان گفته شده یا به یک آگاهی یا ایده رسیدیم که برای مان حیاتی بوده، در همان وضعیت که احساس کردیم کاملا بیدار یا هوشیار هستیم به خودمان یادآور شدیم که یادمان باشد فردا این کار را بکنیم یا این کار را نکنیم یا هر چیز دیگر …
اما وقتی فردا شد و بصورت واقعی ما بیدار شدیم، به کل یادمان رفته بود که حتی خوابی رو دیدیم. اگر هم بنا به دلایلی یادمان بیاید می گوئیم عه عه عه دیشب من یک خوابی رو دیدم که خیلی مهم بود و کلی به خودم یادآور شدم که یادم بماند منتهی الان یادم نمی آید که خوابم چه بوده! کلی هم ذهن می سوزانیم اما یادمان نمی آید.
خیلی وقت ها خواب هایی زیبا رو می دیدیم که بعد از یک لذت چند دقیقه ای یا چند ساعتی، لحظه ای خواب مان پاره شده و ادامه آن را از دست دادیم و برای پیوند دوباره آن کلی تلاش کردیم ولی دیگر نشد که ما ادامه آن خواب را ببینیم و حسرتش بر دلمان ماند.
اما بارها در ادامه ی آن خواب زیبا، خواب مان به یک خواب جدید، یک صحنه جدید یا یک تجربه جدید که ترسناک بود سوئیچ شده و خوابی رو دیدیم که اصلا هیچ ربطی به خواب اول مان نداشته و این بار خواب مان برعکس خواب اول، کلی هم وحشتناک بوده است.
بعد از کلی زجر کشیدن و داد و فریاد کردن در دل این خواب برای فرار از چیزی که از آن می ترسیدیم، در نهایت یک جایی خواب مان پاره می شود و ما احساس می کنیم که این بار بیدار شدیم. کلی خوشحال می شویم که تمام اتفاقات ترسناک خواب بودند و واقعیت نداشتند.
دوباره بعد از آنکه فکر می کنیم اکنون کاملا هوشیار و بیدار شدیم باز خواب مان به صحنه ای متفاوت از دو خواب قبلی سوئیچ می شود و باز یک خواب عجیب و غریب دیگه می بینیم و در همین حین در دل خواب مان به خودمان می گوئیم، عه عه انگاری قبلا داشتم خواب می دیدم ولی الان مطمئنم که کاملا بیدارم، در صورتی که همچنان ما خواب هستیم.
در نهایت ما با یک حرکت فیزیکی دنده به دنده شدن یا یک خروپف بصورت واقعی بیدار می شویم، تازه متوجه می شویم هر آنچه تا به اینجا تجربه کردیم، همگی خواب بودند. ما همه آنها را خواب در خواب می دیدیم که فکر می کردیم قبلی را خواب دیدیم اما این یکی واقعیست و خواب نیستیم، ولی انگاری باز هم خواب بودیم و هیچکدام شان واقعی نبودند.
گاهی بخاطر خواب های لذت بخشی که می بینیم، از اینکه خواب مان پاره شده است و دیگر نمی توانیم ادامه آن را ببینیم ناراحت می شویم و کاری هم از دست مان بر نمی آید و گاهی هم به خاطر خواب های ترسناکی که می دیدیم بعد از پاره شدن خواب مان کلی خوشحال شدیم که خواب می دیدیم و واقعیت نداشت!
یعنی این خواب در خواب هایی که می بینیم، به این شکل است که در خواب دوم تصور می کنیم خواب اول خواب بوده ولی اکن.ن ما در یک واقعیت و بیداری داریم چیزی رو تجربه می کنیم، حال آنکه باز هم خواب بودیم و دوباره کمی بعد خوابی جدید می بینیم که فکر می کنیم قبلی را خواب بودیم ولی الان بیداریم.
در نهایت زمانی که بصورت واقعی بیدار می شویم تازه متوجه می شویم که همه شان خواب بودند. یک رشته خواب های پیوسته، بصورت خواب در خواب که همه شان به ما توهم بیداری را می دادند. و این خواب در خواب ها و تصورات بیداری بی شباهت به زندگی و ایام عمر آدمی نیست!
انسان تقریبا هر هفت سال یک بار وارد یک مرحله جدید زندگی می شود که تقریبا تمام گفتار، رفتار و اخلاق هایش با مرحله قبل فرق می کند و چنین احساسی به او دست می دهد که در مرحله قبل خواب بوده و اکنون کاملا بیدار شده است و معنای همه چیزی را می داند و واقعیت کل زندگی هم همین است که او می داند.
وقتی داخل هفت ساله اول در حال زندگی است (همان دوران کودکی)، آنچه می بیند و مشاهده می کند و آنچه تجربه می کند را کاملا واقعی، درست و حقیقت و هر چیز دیگر را که دیگران تجربه می کنند غیرواقعی و نادرست می داند و به شدت هم به این اعتقادش، معتقد و متعهد است.
اما زمانی که وارد مرحله دوم، یعنی هفت ساله دوم می شود، باز تجربه ها، کارها، حرف ها و اعتقاداتش با مرحله قبل فرق می کند و این بار دیگر خیلی مطمئن است که دفعه قبل اگر در خواب بوده و متوجه حقایق نشده، اکنون کاملا بیدار شده است و در حال دیدن یا تجربه کردن واقعت های زندگی است. حرف هیچ کسی را هم که مخالف عقیده اش باشد نمی پذیرد.
همینکه وارد هفت ساله سوم می شود باز همه چیز آن، با دو تا هفت ساله قبلی فرق دارد و این بار دیگر خیلی خیلی اطمینان دارد که مفهوم همه چیز را فهمیده است و واقعا زندگی واقعی را این بار در حال تجربه کردن است و دو تای قبل را خواب بوده است.
این بار در سن بین چهارده تا بیست و یک سال در حال تجربه زندگیست. جایی که هیچ منطق و هیچ سند و هیچ مدرکی نمی تواند ثابت کند که آن جوان می تواند مرتکب خطا شده یا بشود یا کسی به او بفهماند که بعضی از رفتارهایش نادرست است.
این بار این انسان اینقدر به اعمال و گفتار و رفتارهایش اطمینان دارد که به هیچ عنوان پذیرش نظریات مخالف را ندارد و فورا علیه مخالف هایش جبهه می گیرد و آنها را نادان یا نفهم می داند و خودش را یک انسان فهمیده، کامل و بیدار.
دوباره این هفت سال که تمام شد وارد هفت سال بعدی و فصل جدیدی از زندگی می شود که هفت ساله چهارم زندگی اوست و این بار باز تجربه هایی جدید دارد. این بار مرور می کند گذشته ای که پر از خطاها بوده است و به خود و دیگران می گوید من تا به حال خواب بودم ولی الان دیگر بیدار شده ام. الان دیگر می فهمم چکار باید بکنم. الان دیگر می دانم چه چیزی خوب و چه چیزی بد است!
باورتان بشود این سناریو تا پایان عمر با ده پانزده دوره هفت ساله ادامه دارد و ما در هر مرحله جدید از زندگی مان احساس می کنیم که در دوره قبل خواب بوده ایم و اکنون به یک بیداری رسیده ایم و این تصور را داریم که تا به حال یا در فصل های قبلی کاملا خواب بودیم.
حال آنکه در روزهای پایانی عمر کسانی که تعداد زیادی از این دوره های هفت ساله را پشت سر گذاشته اند می شنویم که زندگی سر کارشان گذاشته است و همه ی زندگی بیشتر شبیه به یک خواب بوده است که تودرتو و بصورت پیوسته به خواب بعدی سوئیچ می شده است.
و اکنون که در سراشیبی رفتن به دنیای واقعی یعنی مرگ هستند تازه متوجه می شوند که ای کاش آن همه تقلای بیهوده نکرده بودند، آن همه رنج بیهوده نخورده بودند، آن همه درگیر زندگی بقیه یا نگران حرف بقیه نبود.
ای کاش این همه به خودشان و به مردم اطرافشان سخت نگرفته بودند، ای کاش اینقدر به کسایی که می توانستند زود بگویند زور نگفته بودند، ای کاش بیشتر تفریح کرده بودند، ای کاش بیشتر مسافرت و مشاهده کرده بودند.
ای کاش بیشتر شادی کرده بودند و بیشتر خوشحال زندگی کرده بودند، ای کاش توانسته بودند دیگران را ببخشند، ای کاش به خاطر چیزهای الکی کسی را از خودشان نرنجانده بودند، ای کاش به خاطر حسادت هایشان خودشان را بیمار نکرده بودند و هزاران ای کاش دیگر …
آیا ما نمی خواهیم از این مطالب درس بگیریم و زندگی ای که شبیه یک خواب می ماند و در آخر همه اش سر کاری است را خوب تر، سالم تر، شادتر، با عشق تر، با لذت تر یا در یک کلمه، آدم تر زندگی کنیم؟
زندگی را آنقدرها جدی نگیرید شاید همه ی زندگی یک خوابی بیش نباشد و در پایان تازه می فهمید که ای داد بیداد چرا لااقل سعی نکردم از این خواب بیشترین استفاده را ببرم و خوابای رنگی و لذت بخش ببینم.
شاد باشید
بیدار شدن از خواب در خیلی از مواقع هنوز هم خواب است
پیشنهاد ما به شما : گوش کردن به فایل رایگان: پاسخ به بخشی از مشکلات شما
برای این آیتم یک نظر بنویسید
برای ثبت دیدگاه، باید وارد شده باشید.