آیا افراد خرابکار در دنیا اضافه هستند؟
افراد خرابکار به اندازه افراد درستکار برای دنیا نیاز هستند. هیچ کس و هیچ چیز در این دنیا اضافی نیست. درست همانند اجزای یک ساعت، که اگر فقط قطعه بسیار کوچکی از آن را برداریم و خارج کنیم آن ساعت دیگر کار نمی کند.
در جهان هستی، وجود هر موجود زنده ای که خداوند خلق کرده برای هدفی مشخص است. شاید ما از آن هدف بی اطلاعیم. تنها باید باور کنیم هر چزیزی در این طبیعت بی انتها وجود دارد، وجودش و بودنش برای طبیعت نیاز بوده و هر گاه هم دنیا به آن نیاز نداشته باشد، خودش اسباب ترک دنیا را فراهم می کند.
وجود افراد به ظاهر خرابکار هم برای دنیا لازم و نیاز بوده است. به قول مولانا: هر ذره را که بینی بیهوده نیست در دهر* چون نیست کار یزدان بیهوده آفریدن..
در این دنیا بعضی افراد نقش یک خرابکار را به عهده دارند، یعنی ماموریت شان در این جهان همین استو البته باز هم یادآوری می کنیم که آن واژه خرابکار یا اصطلاح بدکاره را ما به آن ها می چسبانیم، شاید به این دلیل که ما درستکاری و خرابکاری را در ذهن مان به چیزهایی ربط می دهیم.
ما می توانیم به تغییر نگاه مان به دنیا، به زندگی و به آدم ها همه چیز را جور دیگری معنا کنیم و از واژه های بد، نادرست و منفی کمتر استفاده کنیم. چون معنا دادن به هر چیز دست ماست و هیچ چیزی از قبل و برای همه یک معنای واحد ندارد.
اگر کمی بیشتر دقت کنیم و موضوع را عمیق تر نگاه کنیم متوجه می شویم افراد خرابکار و افراد غیر خرابکار همگی جهان را به سمت جلو پیش می برند و وجود هر دو گروه به یک اندازه برای دنیا نیاز است.
این قاعده و این وجود، فقط برای دنیا نیست، ما در زندگی مان به همان اندازه ای که به افراد درستکار، مهربان، خوش برخورد و امین نیاز داریم به همان مقدار نیز به افراد نادرست یا خرابکار، افراد خشن، و خیانتکار هم نیاز داریم.
تمام راه حل هایی را که ما در زندگی به آن رسیده ایم از بعد از پیدایش یک فرد خرابکار به آن رسیده ایم. یعنی فردی خرابکار یا نادرست از طریقی به ما ضربه ای را وارد کرد، وقتی ما آن ضربه را یک یا چند بار تجربه کردیم متوجه شدیم که از یک کانالی ضعیف هستیم.
وقتی برای رفع مشکل مان، خودمان را تقویت کردیم، آن کسی که بزرگ تر و قوی تر و حرفه ای تر شد ما بودیم. و آن کسی که عامل این رشد و بزرگ شدن شد، همان فردی است که ما به آن می گوئیم فرد خرابکار.
در خیلی از مواقع ما توسط همین افراد به ظاهر خرابکار صدمه هایی را می بینیم که صدمه روحی و روانیست و این ضربه روحی روانی ممکن است تا مدت ها ما را ادیت کند یا سختی های زیادی را متحمل شویم، اما در نهایت و در پایان کار می بینیم همان مشکلات، نقش شان نزدیک کردن ما به کمال و رسالت مان می باشد.
فرض کنید می خواهیم یک ساختمان کهنه و فرسوده قدیمی را بازسازی کنید یا حتی ساختمانی را از نو بنا کنید، برای انجام این کار از افراد و یا دستگاه هایی استفاده می کنید که به ظاهر، کارشان خرابکاری است.
مثلا برای فروریختن ساختمان از ماشین لودر، بیل و کلنگ، دستگاه حفاری و ابزارهای دیگر استفاده می کنید و آن را خراب می کنید، اما هدف همه شماها از این خرابکاری ها برای ساختن بنایی جدید و نو است که از پایانش آگاهید..
جهان هستی هم به همین شکل عمل می کند، یعنی برای رشد و پیشرفتش، از افراد و ابزارهایی استفاده می کند که در ظاهر امر، نقش شان، نقش خرابکار است. ولی در پس آن خرابکاری، چیزی خلق می شود که از قبلا بهتر است، راحت است، باکیفیت تر است و جهان به همین شکل رشد می کند.
بنابراین هیچ انسانی در این دنیا اضافی نیست، هیچ چیزی در این دنیا بی حهت وجود ندارد. هر کدام از اجزاء و افراد، در حال انجام کار یا ماموریت مخصوص به خودشان هستند و نقش خودشان را در این دنیا ایفا می کنند. آن ها کاملا در سر جای درست خود قرار دارند.
با کمی نگاه آگاهانه به موضوع و درک این که خالق جهان هستی صلاح و مصلحت هر چیز را بهتر و بیشتر از ما می داند، کمتر وارد مداخله در چرخه ی طبیعت می شویم. جایی که هیچ ارتباطی به ما ندارد و از درک و فهم ما خارج است.
او مدیر جهان است و قدرتش هم بی نهایت است. تنها ما باید به او اعتماد کنیم و در جاها و کارهایی که به ما مربوط نمی شود وارد نشویم. چه ما دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم هیچ وقت برای وقوع حوادث و رویدادها خدا از ما نمی گیرد.
تنها کاری که از دست ما بر می آید و می تواند آرامش را نصیب ما کند، پذیرش است، یعنی پذیرش هر آنچه که می بینیم و هر آنچه که تجربه می کنیم. وقتی بتوانیم تنها فقط شاهد باشیم و به چیزها برچسب خوب و بد نزنیم یا قضاوت شان نکنیم، آنجا آرامش در انتظارمان است.
در یک جمله می توان اینطور گفت: من فقط و فقط مسئول خودم هستم و اولین و آخرین کسی که باید تغییرش بدم خودم هستم.
وقتی من آموزش ببینیم، وقتی من روی خودم کار کنم، به فردی دل آگاه تبدیل می شوم. به فردی تبدیل می شوم که جهان را بهتر درک می کند، زندگی را بهتر و بیشتر درک کرده است، عمق زندگی را می داند، می تواند به زندگی معنای خوب تری بدهد. بنابراین بصورت طبیعی، ابتدا پذیرش، سپس آرامش به دنبال آن خواهد آمد.
بعد از پیمودن این مسیر نسبتا دشوار تغییر، من می توانم به فردی تبدیل شوم که جهان را هزاران بار جای بهتری برای زندگی می داند. اما تا قبل از آن زندگی تماما اجبار و پر از نازیبایی است..
در دوره راه رسیدن به رویاها کاملا متوجه می شوید و به وضوح می رسید که آنچه در سال های قبل بر استاد گذشت، در سال های بعد نتایجی خارق العاده را برای او به همراه داشت، نتایجی که اگر استاد از آن ناراحتی ها و بیماری ها و ورشکستگی ها عبور نمی کردند، شاید هرگز به آن دست پیدا نمی کردند.
بارها در گذشته به مواردی برخورد کرده ایم یا افرادی سر راه مان قرار گرفته اند که به نوعی باعث خرابکاری در زندگی ما بوده اند. مطمئنا در آن زمان ما خیلی ناراحت شدیم و آن اتفاق را نادرست تشخیص دادیم و از بوجود آمدن آن شاکی بودیم.
اما چند سال بعد، وقتی نتایجی دور از ذهن را در زندگی مان می بینیم، به ریشه بوجود آمدنشان که نگاه می کنیم متوجه می شویم که نطفه آن ها از همان رویدادهای سختِ چند سال پیش، یا از همان آن خیانت ها و بدرفتاری های آن افراد خرابکار بوده است.
همه ی آنچه در زندگی به دست آورده ایم، چه پاداش های مادی و چه پاداش های معنوی، بخش عظیمی از آن را افراد خرابکار باعث و عامل شده اند و درسی که ما از آن افراد گرفتیم، اگر بیشتر از درس های آموخته شده از کتاب ها نباشد، بطور قطع کمتر هم نیست.
شاد باشید
.
برای این آیتم یک نظر بنویسید
برای ثبت دیدگاه، باید وارد شده باشید.