سبد خرید

پرواز به سمت رویاها | قسمت اول

امتیازدهی 5.00 از 5 در 4 امتیازدهی مشتری
(4 بررسی مشتری)

هرجا احساس کردی همه چی رو بلد شدی، همونجا کارِت تمومه

سفر به سمت رویا ها

من مریم ایرانمنش هستم. امروز که در حال پرواز به سمت رویا هایم هستم اگر بخواهم از مریم ناآگاه گذشته برای تان بگویم، باید فردی را به تصویر بکشم که عصبی، کم حوصله، محتاط و ترسو بود و کوچک ترین ریسکی توی زندگی اش نمی کرد. اگر می خواست کار جدیدی انجام دهد، آن قدر تجزیه و تحلیلش می کرد، آن قدر با عقل ناقصش موشکافی اش می کرد که در نهایت خسته می شد و ترجیح می داد که آن کار جدید را رها کند و به روال عادی زندگی اش ادامه دهد!
یادم می آید آن زمان که هنوز در شرکت کار می کردم، یک بار قرار بود برای انجام یک پروژه بزرگ، من به همراه خانواده ام به تهران برویم و مدتی را (حدود ۱ یا ۲ سال) در تهران زندگی کنیم، شاید باور نکنید که بگویم بعد از کلی بالا و پایین کردن قضیه، در نهایت نتوانستم این کار را انجام دهم! چون نه قدرت ریسک داشتم، نه توان مواجه شدن با مسائل جدید، نه آمادگی دوری از عزیزانم و نه تحمل دلتنگی شان را!

و اکنون همان مریم، که به اندازه پایتخت کشورش نبود، حال به اندازه یک کشور دیگری شده که از بسیاری لحاظ از کشور خودش بهتر است و چندی پیش رویا ی او بوده است!
ولی این “اندازه شدن” به رایگان بدست نیامده است! این “اندازه شدن” کلی هزینه و قربانی داشته!
یادم می آید آن زمان که دوره “راه رسیدن به رویا ها” را گوش می دادم، رویا ی مهاجرت کردن در من شکل گرفت ولی به نظرم خیلی دور می آمد ولی من شاگرد استادضیاء بودم و می دانستم که همه چیز به باور من بستگی دارد. پس باور کردم که می توانم مهاجرت کنم، آن هم در بهترین، راحت ترین، سریع ترین و کم هزینه ترین حالت ممکن!
و این باور برای من همه کار کرد!!
در ابتدا، هیچ آشنایی با پروسه مهاجرت نداشتم و نمی دانستم چکار باید بکنم، گرچه نیاز نبود که بدانم! چون کارهایم را خداوند و دستانش برایم انجام می دادند!

همه مراحل، یکی پس از دیگری بسیار راحت سپری می شد، حتی یادم هست به دلیل مسائل کرونا در آن زمان، فقط به پزشکان و پرستاران دعوتنامه می دادند ولی برای من و همسرم که دو مهندس عمران بودیم، در همان زمان دعوتنامه صادر شد که این حرکتِ اداره مهاجرت، آنقدر غیرعادی بود که وکیل ما را هم شگفت زده کرده بود! و خلاصه باقی مراحل تا اخذ ویزا همگی طبق باور من پیش رفت….
روز پرواز فرا رسید ۲۲ شهریور ماه ۱۴۰۱ ساعت ۱۶:۱۵ باید کرمان را به مقصد تهران یعنی پرواز به سمت رویاها ترک می کردیم.
به محض وارد شدن به سالن فرودگاه، دسته یکی از چمدان هایم شکست و من با خود گفتم چقدر خوب بود اگر زمان داشتم و یک چمدان جدید می خریدم تا بقیه سفر سه روزه ام را به راحتی طی کنم و در کمال تعجب به ما گفتند که پروازمان قدری تاخیر دارد و من خوشحال از این نظم الهی، با همسرم برای خرید چمدان اقدام کردیم و وقتی دوباره به سالن فرودگاه برگشتیم، متوجه شدیم که پروازمان، باز هم تاخیر دارد،

چند ساعتی همان جا نشستیم. تقریبا تمام کسانی که آنجا بودند، بی قرار و ناآرام شده بودند، برخی غر می زدند، برخی  داد و هوار راه انداخته بودند، برخی دیگر حرف از شکایت کردن می زدند ، ولی من آرام بودم و باور داشتم که اتفاقات خوبی در انتظار من هستند! و در کمال آرامش در حال گوش کردن به فایل ۱۵ دوره سلامتی بودم.

با اینکه این پرواز برایم حیاتی بود و اگر به موقع به تهران نمی رسیدم، سه پرواز دیگرم را تا استرالیا از دست می دادم ولی سعی می کردم تسلیم باشم و ایمانم را حفظ کنم. به یاد فایل سفرنامه در دوره راه رسیدن به رویا ها افتادم که پرواز استادضیاء عزیز هم حدود ۱۰ ساعت تاخیر داشت و استاد گفتند که آن تاخیر چقدر به نفع شان بوده و در واقع چیدمان خداوند در حال انجام بوده، و من با یادآوری آگاهی هایم، خود را آرام و رها در دستان خداوند حس می کردم.
شب شده بود و همه مسافران خسته بودند، اعلام کردند که به خانه های مان برویم و ساعت ۱:۳۰ صبح تماس گرفته و جواب قطعی بگیریم! اطرافیانم که از حساسیت پروازهای ما مطلع بودند، به ما پیشنهاد دادند که با یک ماشین سواری، خود را به تهران برسانیم تا شاید پروازهای دیگر را از دست ندهیم ولی من به چیدمان الهی آگاه بودم و تسلیم مشیت او شده بودم. به خانه آمدیم و ساعت ۱:۳۰ صبح تماس گرفتیم، خوشبختانه گفتند که پرواز انجام می شود، به فرودگاه رفتیم و حدود ساعت ۳ صبح، پرواز ما با حدود ۱۱ ساعت تاخیر انجام شد و ما حدود ۴ صبح به تهران رسیدیم ….
ادامه دارد…

 

فایل صوتی

فایل تصویری

برای رسیدن به رویاهای تان باید از مرحله فعلی تان بگذرید

4 دیدگاه برای پرواز به سمت رویاها | قسمت اول

کیفیت
ریویوایکس
50%

برای این آیتم یک نظر بنویسید

04 نفر از مشتریان دیدگاه ثبت کرده‌اند

مرتب‌سازی بر اساس

  • مینا فیاضی

    مینا فیاضی

    🇮🇷
    IR

    به نام خداوند بخشنده مهربان
    سلام و درود استاد مهربان

    وقتی در مسیر آگاهی هستی
    قدرت جرئت بیشتری داری
    ایمان قوی تری داری
    ترس و نگرانی نداری
    و اگه همچنان مسیر آگاهی رو ادامه بدی
    روز به روز به این ویژگی ها افزوده میشه💯

    هر توقف یه چیدمانی هست لز سمت خدا
    حالا این توقف میتونه
    تاخیر در پرواز باشه
    یه مدت بیکار بودن باشه
    به تاخیر افتادن تفریح باشه
    تاخیر در تعویض خونه یا ماشین باشه💯

    🟢چیدمان یعنی خدا فرد یا چیز یا راه بهتری رو واست رو به راه میکنه. پس صبور باش و در برابر فرمان خدا تسلیم🟢

    احسنت خانم ایرانمنش موفق باشین

    ۱۴۰۳-۱۰-۰۳

    اشتراک‌گذاری در

    آیا مفید بود؟

  • مهتاب سلیمانی

    مهتاب سلیمانی

    سلام و درود به همه عزیزان ؛استاد ضیا عزیز؛مریم خانم عزیز
    امروز که مجدد این لایو گوش کردم فقطططططط اشک ریختم خدا گواهه چقدر حالم دگرگون شده؛چقدرررررر به استاد ضیا افتخار میکنم با آموزشهاشون و چقدر مریم جان به شما افتخار میکنم با این جسارتتون با این ایمان قوی تون و چقدر قشنگ اول لایو گفتین:همه جیز در تسخیر منه؛مگه میشه بد پیش بره…این میشه ایمان این میشه رهایی این میشه سپردن و یه جا دیگه گفتین:از سر راه خدا برو کنار و بسپار و دوباره یه جا دیگه گفتین:نباید بگم من چی دلم میخواد باید اجازه بدم ببینم خدا برای من چی میخواد….الهی شکر برای تولد دوباره تون😘😘😘

    ۱۴۰۲-۰۹-۲۰

    اشتراک‌گذاری در

    آیا مفید بود؟

  • زهرا طیبی

    زهرا طیبی

    به نام خدا
    سلام و درود خدمت استاد بزرگوارم
    امروز فرصتی شد دوباره این لایو فوق العاده رو تماشا کنم
    بازهم اشک ریختم اشک شوق، اشک شعف برای ساختن باورهایم این که من هم میتوانم مثل مریم عزیزم به هدف و آرزوهایم برسم به شرط همان گوش کردن وعمل کردن شنیده های استاد گرامی ام
    باور به خدایی که هدایتم میکند وبه من این قدرت را میدهد تا باترس هایم مقابله کنم تا شناخت کاملی از خود داشته باشم وبسازم وخلق کنم هرآنچه راکه می خواهم
    بازهم سپاس بابت تربیت چنین شاگردانیاستاد عزیزبه وجودتان افتخار می کنیم .

    ۱۴۰۲-۰۹-۰۷

    اشتراک‌گذاری در

    آیا مفید بود؟

  • عصمت مرتضوی

    عصمت مرتضوی

    بنام خداوند بخشنده و مهربان
    درود بر استاد ضیاء بزرگوار و خانم ایرانمنش عزیز 🙏
    این لایو آموزنده رو امروز مجددا گوش کردم در تک تک کلماتِ خانم ایرانمنش عزیز ایمان و اعتماد به خداوند موج میزد و الحق که اگر به معنای واقعی کلمه ، به خدا اعتماد کنیم و به خودش توکل کنیم ، چیدمان عالی اش را در زندگی ما پیاده خواهد کرد و خیلی راحت دستانی را بکمک ما خواهد فرستاد.👍
    من در همین یکی دو ماه گذشته اون دستان رو لمس کردم و اون چیدمان قشنگ و بی عیب و نقص خداوند را مشاهده کردم زیرا در راحت ترین و بهترین شرایط با یک چیدمان کاملا بی عیب و نقص ، ازدواج عالیه یکی از پسرام در تهران طی یک جشن کوچک و خلوت و فوق العاده شاد اونم با حضور قرص ماه شب ۱۴ در بلندای یک ساختمان زیبا ، اتفاق افتاد💕
    ایمان قوی که امروز دارم را مدیون آموزشهای استادِ بقول خانم ایرانمنش عزیز، یکتاپرستی هستم و تا زنده ام مکتبِ سراسر آگاهی این انسان بزرگ را رها نخواهم کرد
    🙏🙏🙏🌹🌹🌹

    ۱۴۰۲-۰۵-۰۴

    اشتراک‌گذاری در

    آیا مفید بود؟

اشتراک گذاری