آرامش و عوامل سلب آرامش- 1
من برای ضبط کردن این فایل از خداوند هدایت خواستم تا مرا به فضایی مناسب که با حال و هوای این فایل، همخوانی داشته باشد، هدایت کند.
ذهنیت خودم این بود که به سمت کوهی بروم که قبلا برای ضبط لایو آنجا رفته بودم ولی به یک دوراهی رسیدم که به یک آبشار مصنوعی ختم می شد. ولی چون آبشار خاموش بود و فضای پارک نامرتب بود، احساس خوبی به من نمی داد. گرچه ذهنم می گفت که باید به همین جا رضایت بدهم ولی من بر اساس ندای درونم حرکت کردم و با دوچرخه ، در یک جاده سربالایی شروع به حرکت کردم و درست در جایی که دیگر خسته شده بودم، متوجه یک سرازیری شدم و رفتم پایین و به این مکان بسیار زیبا هدایت شدم.
در زندگی هم گاهی سربالایی هایی را می رویم، ولی اگر به هدایت پروردگار باور داشته باشیم و ایمانمان را از دست ندهیم، به سرازیری زندگی می رسیم و به بهترین جاها هدایت می شویم و این گونه به آرامش می رسیم.
یکی از دلایل استرس و نا آرامی در زندگی، این مساله است که ما به حرف و نظر انسان ها( که همگی مخلوق خدا هستند) بیشتر از حرف خدا اعتماد می کنیم!
در واقع قدرت را از خدا می گیریم و به بنده خدا می دهیم!
من همیشه معتقد بوده ام که باید درباره چیزهایی صحبت کنم یا راهی را پیشنهاد دهم، که خودم از آنها نتیجه گرفته ام. بنابراین باید کمی از زندگی خودم بگویم، گرچه در دوره ” راه رسیدن به رویاها ” داستان زندگی ام را با جزئیات شرح داده ام ولی اینجا به طور کلی می گویم.
من در زندگی ام مشکلات زیادی داشته ام، از جمله ورشکستگی، افسردگی تا حد خودکشی و ... ولی این چالش ها و در واقع تجربه ها باعث رشد من شدند و من را قوی تر از قبل کردند. بعد از ورشکستگی، بیزینس جدیدی را شروع کردم و خیلی زود به موفقیت رسیدم تا جایی که از لحاظ کاری و مالی جایگاه خوبی داشتم، خانه و ماشین داشتم و تفریحاتم هم سر جای خودش بود ولی انگار این ها من را راضی نمی کردند و در درونم چیزی کم بود که نمی دانستم چیست ولی پی گیر و خواستارش بودم و می گفتم خدایا می خواهم آرام باشم، مال خودم باشم، مشغله نداشته باشم، در هر لحظه هر جا که هستم ، واقعا در همان جا باشم و ذهنم درگیر بیرون از آنجا نباشد تا بتوانم از زندگی لذت ببرم و به آرامش برسم. و چون خواستارش بودم، هدایت شدم به جایگاه کنونی ام که واقعا آرامش دارم.
یکی دیگر از دلایل سلب آرامش، زندگی کردن در گذشته است. مثلا در گذشته اتفاقی برایتان افتاده که هنوز درگیرش هستید و به آن فکر می کنید و این باعث می شود که نتوانید در زمان حال زندگی کنید و لذت ببرید و در نتیجه نا آرام می شوید.
دلیل دیگر نداشتن آرامش، نگرانی از آینده است. مثلا یک هدف بسیار بزرگ و دور از ذهن برای آینده می گذارید و برای رسیدن به آن تلاش نمی کنید و یا تلاشتان برای آن هدف بزرگ کافی نیست، و یا زمان بیشتری برای رسیدن به آن هدف لازم است و شما صبوری نمی کنید و در نتیجه ناآرام می شوید.
عامل دیگر، استفاده نابجا از تلفن همراه است. از هر وسیله ای هم می توان درست استفاده کرد و هم نادرست. و وقتی نادرست استفاده می کنیم متحمل ضربه هایی می شویم. مثلا افرادی هستند که مدام استوری های دیگران را کنترل می کنند و درواقع در زندگی دیگران، زندگی می کنند و نه در زندگی خود. و یا افراد دیگری ، با استفاده از استوری یا پست های خود، می خواهند پیامی را به دیگران منتقل کنند یا به آنها زخم زبان بزنند و مدام خود را درگیر این مسائل می کنند و ناآرام می شوند.
یکی دیگر از عوامل ناآرامی، انتشار غم و ناراحتی خود به دیگران است. مثلا وقتی عزیزی را از دست می دهید و از طریق پروفایلتان، غم و اندوه خود را به دیگران انتقال می دهید، با این کار نه تنها از اندوه خود نمی کاهید، بلکه باعث انتقال و گسترش اندوه به دیگران می شوید و مسلما اندوه بیشتری را دریافت می کنید. می توانید در این زمینه یک نوآوری انجام دهید و در این مواقع روی پروفایلتان، مثلا یک گل بگذارید تا حس خوبی را به دیگران منتقل کنید.
مورد بعدی گوش دادن به درد دل دیگران و دلسوزی کردن برای آنهاست. بارها این مساله را گفته ام که تا وقتی کسی خودش نخواهد، ما قادر به کمک کردن به او نیستیم. وقتی برای دیگران وقت می گذاریم و به درد دلشان گوش می کنیم و آنها را راهنمایی می کنیم ولی آنها به راهنمایی ما اهمیت نمی دهند و همچنان کار خود را می کنند، ما دچار ناراحتی می شویم.ضمن اینکه با گوش دادن به صحبت های ناراحت کننده آنها، ما هم برای خودمان اتفاقات ناراحت کننده ای را جذب می کنیم.
مورد بعدی این است که ما همیشه خوشبختی و آرامش را در پس رسیدن به چیزی می بینیم ولی وقتی به آن چیز می رسیم، دوباره یک چیز جدید دیگر می خواهیم و بنابراین هیچ وقت راضی نیستیم. در صورتیکه خوشبختی درون بدست آوردن چیزی نیست، بلکه خوشبختی درون خود افراد است. یعنی در درون افراد باید چیزی تغییر کند تا فرد به خوشبختی و آرامش برسد.
اگر در فرهنگی زندگی می کنید که آزادی های بسیاری دارد ولی ذهنیت شما آزاد نباشد، نمی توانید از آزادی های آن فرهنگ استفاده کنید و لذت ببرید.
پس اگر ذهن افراد بسته باشد و در دل آرامش باشند، نمی توانند از آرامش آنجا استفاده کنند. اگر در دل ثروت باشند ولی ذهنیت فقیرانه ای داشته باشند، نمی توانند از ثروتشان بهره ببرند.
عامل دیگری که باعث سلب آرامش می شود، وابستگی و دلبستگی به هر چیز و به هرکس می باشد. همیشه باید برای خودتان ارزش قائل باشید ،همیشه نفر اول زندگی تان ، خودتان باشید. وقتی چیزی توی زندگی تان دارید اعم از ثروت، عشق و .. اول خودتان را پر کنید و سپس اضافه آن را ببخشید. به خاطر هیچ کس، کاری را انجام ندهید که حس بدی به شما می دهد، چون باعث ناراحتی در شما می شود.
و در نهایت اگر به خدا، به تدبیر و درایت خدا، به عدالت خدا باور دارید ،پس باید بدانید که همه چیز و همه کس، در آن لحظه، در موقعیت درست قرار دارند و هیج کس نیاز به دلسوزی شما ندارد. اگر کسی در زندگی خود مشکلی دارد، حتما بایستی از درون آن مشکل و چالش، درسی بزرگ دریافت کند و تجربه ای ارزشمند کسب کند.
پس به خدا اعتماد کنیم، به او بسپاریم تا آرام و رها باشیم.
سحر خانم عزیز چقدررررررر زیبا نوشتید…واقعا چرا چرا خود واقعی مون را گمگردیمو قربانی زندگی شدیم؟این حس وابستگی ….منو از خودم دور کرده…وابستگی به فرزندانم اونم نه در حدمتعادل که کاملا اشتباهه….با خوندن پیام شما بعداز گوش دادن به این فایل زیبا و پرمفهوم استاد ضیا عزیز واقعا به فکر فرو رفتم ….من زنی هستم که ۱۶ ساله نقش مادر را انتخاب گرده ام و از خودگذشتگیهای بیش از حدم که الان متوجه میشم هم برای خودم مضر بوده هم برای فرزندم….هیچوقت خودم را دوست نداشتم یعنی اصلا به خودم هیچوقت فکر نمیکردم اصلا مهتابی وجود نداشت…..
ولی بعداز آشنایی با استاد و سایت کم کم دارم با خودم آشتی میکنم.طفلکی خودم.جدا همه ما احتیاج داریم که اول خودمون به فکر خودمون باشیم به خودمون بها و ارزش بدیم…..
ازتون ممنونم.
استاد ضیا عزیز بابت همه چیز سپاس