نتیجه توجه به دنیای مردگان
امروز در این فایل می خواهیم ببینیم توجه به دنیای مردگان از سر ناآگاهی می تواند چه نتایجی را برای ما داشته باشد! قبلا در مورد توجه خیلی زیاد صحبت کردیم، بیشتر صحبت مان هم در مورد توجه کلیِ جامعه به موضوعات ناخواسته یا ناراحت کننده بوده است.
اما به دلیل نبود تصاویر یا سند شاید درک این موضوع برای تعدادی از دوستان سخت بوده و نتوانستند درک کنند یا بپذیرند که آنچه در زندگی و در جامعه مشاهده یا تجربه می کنند چیزی جز نتیجه توجه های خودشان یا توجه های اکثریتی مردم در جامعه نیست.
امروز با تصاویری که مشاهده می کنید خیلی راحت تر می توانید درک کنید و یا بپذیرید که این موضوع چقدر می تواند جدی باشد، که ما پرت شدن حواس مان به سمت نخواسته ها، به سمت ناراحتی ها و نگرانی ها، به سمت غم ها و به سمت هر آنچه که دوست نداریم، دقیقا به آن چیز توجه کرده و به آن انرژی می رسانیم و به نوعی آنرا مرتبا آبیاری می کنیم
و سرانجام محصول آن موضوع به ثمر می نشیند و ما شاهد صدها بار بزرگتر از آن چیزی که از می ترسیدیم یا نگرانش بودیم را در جامعه و در زندگی شخصی مان می بینیم و تجربه می کنیم.
امروز شما در این تصویرِ هرچند کوتاه، کاملا می توانید متوجه شوید که مردم جامعه به خاطر یکسری اعتقادات نادرستی که حتی مشخص نیست از کجا آمده اند یا چه کسی آنها را نسخه کرده، با توجه زیاد و ورود به دنیای مردگان و ناآگاهی کامل از قوانین خداوند در حال نابودی خود و زندگی شان هستند شاید حتی باورشان هم نمی شود که این نابودی و بلاها را خودشان برای خودشان رقم میزنند.
یعنی در سالهای قبل این مردم بصورت ناآگاهانه جذب حرف ها یا تفکرات ویرانگری شده اند که نتیجه آن تفکرات در آینده که امروز باشد چیزی جز نابودی نبوده است.
آنها در سالهای ابتدایی با طرز تفکرشان و توجه شان به دنیایی به جز دنیای زندگان وارد دنیایی شده اند و بذری را کاشته اند که از جنس مُردگی بوده است و با توجه کردن پی دی پی به آن در سالهای بعد، یعنی درگیر بودن مداوم با آن طرز تفکر و توجه لازم به آن باعث رشد آن بذر نابودکننده شده اند
اکنون بعد از سالها آن محصول نابودکننده یا آن تفکر غلط سرانجام به بار نشسته و محصول خودش را که جنس نابودی، نگرانی، ترس، بیماری یا مرگ است را به صاحب باغ که همانا افرادی که به آن فکر می کرده اند می باشد میدهد.
طبیعتا همه ما از قوانین کشاورزی و کاشت بذر و برداشت چندین برابری آن در ماه ها و سالهای بعد آگاه هستیم. یعنی ما اگر کمی از قوانین کشاورزی آگاهی داشته باشیم خیلی خوب می دانیم که با کاشت یک دانه بذر در زمین کشاورزی مان مرحله کاشت را انجام داده ایم اما در آنِ واحد نتیجه ای برایمان ندارد
ما می دانیم با آبیاری پی در پی به آن محصول و رسیدگی و توجه لازم به آن بذر در روزها یا ماه های بعد شاهد سبز شدن آن بذر هستیم یعنی مرحله دوم سبز شدن محصول است اما باز هم هنوز نتیجه ای یا ثمری برای باغبان یا صاحب بذر ندارد و فقط برایش هزینه می کنیم.
ولی چون باغبان قوانین کشاورزی را می داند و از آن آگاه است باز هم به این بذر سبز شده و بدون ثمره آب و آذوقه لازم را می رساند و مطمئن است که روزی این بذرش تبدیل به هزاران بذر دیگر می شود
این که با انجام این روند کاشت یک دانه بذر به هزاران دانه بذر تبدیل می شود طبق یک قوانین انجام می شود که همان قوانین طبیعت یا قوانین خداوند هستند که هر بار همین اصول و همین قوانین در مورد هر محصول انجام شود ما می توانیم شاهد همین نتیجه یکسان باشیم.
هیچ زمان این قوانین خلاف آنچیزی که با یک بار انجام آن برای کشاورز نتیجه داشته است عمل نمی کند مگر اینکه کشاورز در انجام این اصول در دفعات بعد چیزی را خلاف دفعه قبل عمل کند
یعنی مثلا بذری نکارد و انتظار نتیجه ای را داشته باشد یا بذری را بکارد و بعد از کاشت به آن توجهی نکند و آب و آذوقه لازم را به آن بذر نرساند یا اینکه تحمل و صبر لازم را تا رسیدن آن بذر به ثمر نداشته باشد و هر رفتار دیگری به جز رفتار بار اولش …
اگر کشاورز تمام اصولی را که بار اول یا در تجربه اولش برای بذرش انجام داده است و نتیجه ای را که می خواسته است گرفته باشد هر زمان همین اصول را در سالهای بعد انجام دهد باز هم می تواند همان نتیجه یکسان را بگیرد
ما به این اصول می گوئیم اصول کشاورزی، که برای هر محصول همین روند اتفاق می افتد اما نسبت به نوع بذرمان ممکن است کمی در نحوه کاشت و تغذیه قرار باشد کارهای متفاوت تری انجام دهیم. اصل قانون کاشت و برداشت برای همیشه همین است.
حال عینا قوانین زندگی هم به همین شکل مثل قوانین کشاورزی عمل می کند. در اینجا افکار ما همان بذر کشاورز هستد، ذهن ما همان زمین کشاورز است و توجه به افکارمان همان توجه کشاورز به بذرش هست یعنی رسیدگی مداوم به آن!
در اینجا یعنی در قوانین زندگی بذر ما همان نوع فکری است که ما داریم و هر نوع تفکر یا اعتقادی که ما داشته باشیم می شود نوع بذرمان یا جنس بذرمان که در قوانین کشاورزی مثلا (جو- گندم- پسته- فندق-زردالو- یا هزاران نوع بذر دیگر) می باشد.
ما هر طرز تفکر و اعتقادی که داشته باشیم آن تفکر یک نوع بذر محسوب می شود و ذهن ما هم که زمین آماده کاشت ماست حال هر نوع تفکری که در این زمین (ذهن) کاشت شود بعد از عمل کردن، توجه یا پرورش آن در ذهن مان از همان نوع فکر برداشت می کنیم، یعنی حاصل این تفکر می شود چیزی از جنس خودش اما هزاران بار بیشتر!
پس کشاورز اول محصول را می کارد بدون آنکه در حال حاضر ثمر و نتیجه ای را از آن ببیند و این مرحله اولِ کشاورزی نام دارد!
در مرحله دوم کشاورز به محصولش توجه می کند یعنی مرتبا آب و کود لازم را به آن بذر می رساند و مرتبا به آن رسیدگی می کند بدون آنکه هنوز نتیجه ای یا ثمری برایش آشکار شود
در قانون زندگی آنچه در مورد آن نوع طرز تفکر یا اعتقاد در روزهای بعدیِ زندگی مان انجام می دهیم و به آن مشغولیم می شود و در آن مسیر حرکت می کنیم، مطالعه می کنیم، جستجو می کنیم و … میشود توجه کردن به آن بذر یا آبرسانی و تغذیه ی آن بذر، باز هم بدون آنکه هنوز ثمری یا نتیجه ای را برای ما داشته باشد.
پس با درگیر بودن مداوم با این اعتقاد یا این طرز تفکر و حرکت کردن در این مسیر ما عینا کار همان کشاورز را در مرحله دوم انجام می دهیم یعنی توجه کردن به بذر کاشته شده!
حال مرحله سوم مرحله نهایی و مرحله برداشت یا آشکار شدن نتیجه بذرمان می باشد که یک کشاورز با تلاش کردن های پی در پی قبلی و صبوری بعد از ماه ها یا سالها اکنون نتیجه آن بذری را که روز فقط یک بذر بود و آنرا زیر خاک کرده بود را برداشت می کند.
اکنون آن کشاورز نتیجه و پاداش کارش را بعد از سالها به چندین برابر دریافت می کند یعنی آن یک بذر به هزاران بذر از همان نوع بذری که زیر خاک کرده است تبدیل شده است.
حال به این فکر کنید که آیا این روند می تواند همیشه به همین شکل انجام شود و همین نتیجه را برای کشاورز داشته باشد؟
پاسخ «بله» است
چون این یک قانون ثابت است و هرگز تغییر نمی کند
سوال دوم اینکه آیا کشاورز می تواند یک نوع بذری را در زیر خاک بگذارد و نوع دیگری از بذر را در هنگام برداشت دریافت کند؟
پاسخ این است که هرگز این اتفاق نمی افتد و هر بذر را که کشاورز در زیر خاک گذاشته است قوانین طبیعت و قوانین کشاورزی محصول و ثمره ای از همان جنس بذر را به او می دهد
هرگز این اتفاق نمی افتد که مثلا کشاورز بذر کدو را در زیر خاک بگذارد و کلی به آن توجه و رسیدگی کند و با کلی تلاش در سالهای بعد ثمره ای چون بادمجان از آن برداشت کند و این هم یک قانون ثابت و همیشگی است که کشاورز می تواند روی آن حساب کند و هرچه بکارد همان را دریافت کند یا از هر دست که بدهد از همان دست بگیرد!
حال مرحله سوم در قوانین زندگی هم عینا به مثال همین مرحله سوم در قوانین کشاورزی عمل می کند و آنچه شما به عنوان بذر که همانا نوع تفکرتان در مرحله ابتدایی یا کاشت بوده است انتخاب کرده اید را در مرحله پایانی یا برداشت از همان نوع بذر یا همان نوع تفکرتان را به میزان هزاران برابر بیشتر دریافت می کنید.
باز هم همان سوالات بالا در مورد قوانین کشاورزی را در مورد قوانین زندگی می پرسیم:
آیا این روند می تواند همیشه به همین شکل انجام شود و همین نتیجه را در بر داشته باشد؟
پاسخ «بله» است
چون این یک قانون ثابت است و تا هر زمان شما همین اصول را در مورد نوع تفکرات خود انجام دهید همین نتیجه یکسان را برای شما خواهد داشت.
و سوال دوم اینکه آیا صاحب تفکر می تواند یک نوع تفکر یا اعتقادی را در ذهنش بکارد و نتیجه ای متفاوت از نوع تفکرش را دریافت کند؟
پاسخ عینا همان پاسخ قانون کشاورزیست و «خیر» است و هرگز این اتفاق نمی افتد. شما هر تفکری را که در ذهن تان داشته باشید و مرتبا با آن درگیر باشید و به آن توجه کنید که همان آبیاری و تغذیه آن نوع فکر یا اعتقاد است
در ماه ها و سال های بعد هزاران بار بزرگ تر و بیشتر از همان جنس فکرتان را بعنوان محصول یا نتیجه یا ثمره بذرتان را خواهید چید! این یک قانون است!
خب این خیلی خیلی می تواند خبر خوبی باشد و در عین حال هم می تواند خیلی خیلی خبری بد و نگران کننده باشد
خبر خوب از این جهت که ما بعنوان یک انسانِ خلاق و خلق کننده و با شعور می توانیم تشخیص دهیم و انتخاب کنیم که چه نوع تفکر یا چه نوع اعتقاد و باوری را بعنوان بذر انتخاب کنیم که نتیجه آن بعد از سالها وقتی هزران بار بیشتر و بزرگتر می شود ما و زندگی مان را هزاران هزار بار بیشتر رشد و توسعه دهد!
قطعنا اگر با آگاهی و عمل به این اصول و حق انتخابی که داریم بذرهای امید، بذرهای شکرگذاری، بذرهای عشق، بذرهای مهربانی و دوستی، بذرهای تشویق، بذرهای موفقیت، بذرهای مفید بودن، بذرهای خوشبختی، بذرهای خوشحالی و شادی، بذرهای ثروت، بذرهای توحیدی، بذرهای یکتاپرستی، بذرهای کمک به دیگران، بذرهای شگفت انگیز و رویایی، بذرهای آنچه که دوست داریم
و آنچه را که می خواهیم بکاریم در سالهای بعد هزاران بار بیشتر از آن را دریافت خواهیم کرد و هزاران بار پیشرفت می کنیم و در دنیا تاثیری بسیار مثبت را خواهیم گذاشت و این خبر بسیار تا بسیار خوبیست!
حال خبر بد اینکه اگر ما همین اصول ساده ای را که در بالا ذکر کردیم که به مثال قوانین کشاورزی عمل می کنند را بلد نباشیم و نیاموزیم یا حتی بلد باشیم اما به آن عمل نکنیم، مراقب افکار و توجهات مان نباشیم، کنترلی بر آن نداشته باشیم
و با ناآگاهی یا حتی آگاهی اما بدون کنترل، بذرهای خشم، بذرهای نفرت، بذرهای ناامیدی، بذرهای انزجار، بذرهای ناسپاسی، بذرهای تحقیر، بذرهای غم، بذرهای بیماری، بذرهای دشمنی، بذرهای شکست، بذرهای بدبختی، بذرهای فقر و فلاکت، بذرهای کمبود، بذرهای شرک، بذرهای خرافات، بذرهای بت پرستی و انسان پرستی، بذرهای دزدی، بذرهای راه نادرست و بذرهای آنچه که ما دوست نداریم و از آن متنفریم را بکاریم باز همان قوانین هزران بار بیشتر و بزرگتر از آنچه ما کاشته ایم را به ما تقدیم می کنند و زندگی ما تبدیل می شود به آنچه به آن فکر می کرده ایم و این اصلا خبر خوبی نیست!
یعنی اگر همین قوانین سادهِ الهی را بلد نباشیم و یا به آن عمل نکنیم رسما و عاقلانه همین انسان خالق و با شعور ریشه خودش را خواهد زد و خودِ او گور خودش را با دست خودش که ریشه در باورها، اعتقادات و افکار بیمارگونه اش دارد خواهد کند.
و زندگی اش را برای خودش جوری جهنم خواهد کند که حتی لحظه ای آرامش نداشته باشید تن سالم نداشته باشید رابطه خوب نداشته باشید همه چیز زهر مارش شود و با نکبت و خواری و بدبختی در جهنمی که خودش برای خودش ساخته است زندگی کند تا بمیرد که البته اسم آنرا هم زندگی نمی توان گذاشت فقط زنده باشد زجر بکشد.
اما اگر همین قوانین سادره را بلد باشیم یا بیاموزیم و به آن عمل کنیم می توانیم در همین دنیا برای خودمان بهشتی بسازیم که نمونه اش را حتی در داستان های خیلی هم نیابیم. به هر کجا که دلمان می خواهد برسیم و به هر چیزی که آرزویش را داریم و یا داشته ایم برسیم و از زندگی مان نهایت لذت و شادی را ببریم و زندگی مان آغشته شود به یک زندگی توام با عشق و فراروانی و خوشی و سرمستی!
به تصاویری که مشاهده کردید و یا آنچه در اینجا خواندید، با آنچه در اینجا شنیدید، با آنچه در زندگی تان در حال تجربه کردن و مشاهده آن هستید خوب دقت کنید، خوب بیندیشید و سعی کنید خوب درک کنید و با خودتان صادق و روراست باشید،
نخواهید خودتان را گول بزنید، هر چقدر هم که نتوانید کامل این حرف ها را درک کنید ولی به خودتان بگویید چقدر می تواند این واقعیت به زندگی شما نزدبک باشد؟ چقدر این حرف ها می تواند برایتان آشنا و ملموس باشد؟ چقدر می تواند این قوانین برایتان جذاب و در عین حال خطرناک باشد؟
من و شما بعنوان یک انسان خالق، تمام قدرت خلق مان را در وجودمان داریم و ابزار این خلق هم فقط و فقط طرز تفکرمان که همانا اعتقاداتمان را می سازد می باشد. حال با خودت یک چُرتکه بنداز و ببین کجای کاری و در چه مسیری در حال حرکت هستی؟ ببین روز و شبت را با چه افکاری می گذرانی؟
ببین بذرهایی که در کذشته کاشته ای و امروز شاهد نتیجه ها و ثمراتش هستی راضی ات می کند یا راضی ات کرده است؟ آیا به هر چه می خواستی و آرزویش را داشتی رسیده ای؟ از زندگی ات لذت لازم برده ای؟ آدم صبوری هستی؟ آدم عاشقی هستی؟ می توانی آدمهای دیگر را بدون برچسب زدن و متهم کردن دوست داشته باشی؟ می توانی بدون سلاح به جنگ کسی دوستت ندارد بروی و با سلاح عشق آنها را به سمت خودت جذب کنی؟ می توانی بدون اینکه کار خاصی را برای کسی انجام دهی فقط وجودت برای دیگران آرام بخش باشد؟ و هزاران انتخاب دیگر …
یک آمار از خودت بگیر و ببین چقدر از زمان عمر و زندگی ات را با زندگان به سر می بری به زندگان کمک می کنی! و ذهنت در پی رسیدگی به حال خوش زندگان است!
چقدر در پی خوشحال کردن خودت و دیگران هستی! چقدر در پی تاثیرگذاری بدون مُزد و بدون چشم داشت در زندگی دیگران هستی! چقدر در حال تلاش برای بهتر کردن جهان پیرامونت برای زندگی هستی! چقدر در پی شناخت خداوند هستی بدون تقلید!
یا بالعکس چقدر از عمر و وجود محدوت را صرف پایین کشیدن دیگران، ضربه زدن به آنها، شایعه پراکنی، خبرهای بی پایه و اساس و حواشی هستی! چقدر دلبند دشمنی و انتقام و خشم و نفرت و هزاران بازدارنده دیگر هستی! ببین چقدر از عمر زندگانی ات را درگیر قبرستانی ها، زار زدن و غمگین شدن و غمگین کردن دیگران هستی و به دنبال دنیای مردگانی که مربوط به مردگان هست و هیچ ارتباطی با دنیای تو ندارد می باشی؟
اینها همه سوالاتی هست که آگر در آرزوی زندگی ای آرام، آسوده و با عشق هستی بایست به آنها پاسخ صادقانه بدی و بدون اینکه خودت را قضاوت کنی و یا متهم کنی بشینی و به این پرسش ها پاسخ دهی.
به خودت بگویی اگر خدا عشق است و زندگی عشق است و همه چیز عشق، آیا مقداری از این عشق در من وجود دارد؟ آیا من تجربه اش کرده ام؟ آیا من به آنچه بعنوان بهترین و مقدس ترین، اعتقاد دارم کمترین شباهتی دارم؟ آیا آنچه به آن اعتقاد دارم و آنرا باور دارم و می پرستم را در خودم دارم یا تلاشی برای شدنش کرده ام یا فقط فیلمش را بازی می کنم؟
آنچه امروز بعنوان بیماری، ناخوشی، دل گرفتگی، افسردگی، دعوا، ناسپاسی، شکایت و نارضایتی، مرگ و میرهای با پایین ترین میزان سن بدون هیچ توجیحی شاهد هستیم همگی ریشه ی آن از یک ذهن و یک رشته تفکرات بیمارگونه و غلط آمده است.
هیچکدام از این موارد را خواست خداوند ننامید، هیچکدام از اینها را جزئی از سرنوشت ننامید، هیچکدام از اینها را بدشانسی ننامید، بار مسئولیت یا پیش آمدن هیچکدوم از این تجربه های تلخ تان را به گردن دیگران و جامعه نیندازید. هرچه که هست و هرچه که کردید خودتان کردید و این نتیجه ی آن باورها و اعتقادات غلطی است که دو دستی و محکم به آن چسبیده اید و حاضر به انعطاف و تغییر روش هم نیستید.
اگر نخواهی این رو بفهمی یا اصلاح کنی هیچ کسی کمترین کمکی به تو نمی تواند بکند همانطوری که در به وجود آمدنش هیچ کسی کمترین دخالتی نداشته است. زمانی که افکارت را درست کنی و آگاهانه مراقب توجه هاتت باشی متوجه می شوی که همه چیز در جهان زیبای هستی در بهترین حالت ممکن قرار دارد و همه چیز بهترین است.
این پیش آمدها و تجربه های تلخ فقط و فقط نتیجه توجه هات و تفکرات نادرستی است که ما در بیشتر موارد آن تفکرات را مقدس یا خدا پسندانه یا ثواب یا در مسیر الهی می دانیم اما این فقط یک باور نادرست است که از کسی یا کسانی که تفکرات بیمارگونه داشته اند به ما سرایت کرده و ما هم بدون سوال کردن و بدون فکر کردن آنرا پذیرفته ایم.
شاید زمان آن باشد چیزی و مسئله ای ما را درست و حسابی بگزد و نیش بزند تا باعث بیدار شدن مان بشود. اگر این مسیر توجه و این مسیر تفکر که در فیلم مشاهده کردید ادامه پیدا کند هرگز روی خوشی از زندگی و از دنیای زندگان نخواهید داشت، حتی اگر باورتان این باشد که این خواست خدا بوده و است!
آنچه بر سر ما آمده است و می آید چیزی جز حاصل و نتیجه تفکرات، اعتقادات و باورهای ما نیست.
خلاصه اینکه اگر کانون نوجه مان را کنترل یا مسیر اعتقادات مان را تغییر ندهیم، چه بخواهیم و چه نخواهیم چه بدانیم و چه ندانیم ،چه خوش مان بیاید و چه نیاید، چه به خدا ربط بدهیم و چه گردن بگیریم، همه و همه در نهایت نتیجه ای جز نابودی برای ما ندارد.
اگر زندگی می خواهیم حتما راهش را جستجو می کنیم، حواس و توجه مان را بر رویش می گذاریم و خدا هم کمک و هدایت مان می کند که زندگی کنیم و لذت ببریم اگر هم زندگی نمی خواهیم کورکورانه همین راه تاریک و پر از ترس و نگرانی و بیماری رو ادامه می دهیم تا سرانجام …
ما بر ای زندگی کردن، لذت بردن، شاد بودن، احساس خوب داشتن، خوشبخت بودن و همیشه پر از عشق بودن می توانیم کمک تان کنیم. نقطه مقابل آن در تخصص ما نیست!!!
شاد باشید
برای این آیتم یک نظر بنویسید
برای ثبت دیدگاه، باید وارد شده باشید.